rouZGar.com
مقوله‌ها نام‌ها فهرست برگزیده‌ها

برگزیده‌ها

< بازگشت

انقلاب فرانسه و ما کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان کتاب

مارکی دُ ساد - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی چهارم و پایانی کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

دفترِ فرنگ معرفی کتاب

مجله‌ی معرفی فیلم‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و… منتشر شده در فرانسه

رضا اسپیلی

فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی سوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی دوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی نخست کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه ویدیو

ویدئویی نیم‌ساعته‌ در مورد شرایط شکل‌گیری و مطالبات جلیقه‌زردها

رضا اسپیلی

این دنیای درهم برهم و دیوانه مقاله

ادواردو گالئانو - برگردان: رضا اسپیلی

برای مدیحه‌سرایی نیست که آواز می‌خوانم/ یا برای به گریه واداشتن بیگانگان/ من برای دوردست‌ترین نقطه‌ی سرزمین‌ام می‌خوانم/ که گرچه محروم است اما ژرفای‌اش را پایانی نیست/ در زمینی که روی‌اش آغاز می‌کنیم/ در زمینی که روی‌اش به پایان می‌رسیم/ ترانه‌های شجاعانه زایش را به آوازی/ هماره نوپدید حوالت می‌دهند.
ویژه‌نامه‌ی موسیقی عصیان

بایگانی

سه شعر از میثم روایی دیلمی

مویه

گفتن
کاهشِ تن
وقتی که ارتفاع
یک زنده‌گی ست
و پنجره، یک دهان.

و آن‌که می‌گوید
پهنایِ پَست را
از ارتفاع
یک نقطه می‌بیند؛
بر نقطه، جست‌وجوی نهایت
یک واژه می‌شود
و می‌موید.

چیزی نمی‌گوید آن‌که می‌موید
تمام ِ ارتفاع
تمام ِ پنجره خواهدبود
وقتی تمامِ خودش را گفت.

بیست‌ودومِ مردادِ نود

 

خلوت

شب ریخت
              رویِ میز
با خون، که از رگم.

و میز
ــ چیزی شبیهِ تخته‌یِ قصابی
معطلِ خون بود.
بالا خزید خون
             از گردنم
و گَردِش از هراسِ شب گرفت
که خلوتِ من بود.

قصاب وُ قربانی
در هم خزیده‌بودند
و شهوتِ خون
                 از رگ
شب را عبور داد.

شب ریخت از تنم
و میز
چیزی شبیهِ بستر شد
در انتظارِ خلوتِ مأنوس.

سی‌اُمِ مهرِ نود

 

در قاب

غیاب را
یک قاب
محصور می‌کند.
بیرونِ قاب،
              حضور
آزادیِ حضور…

در قابِ پنجره می‌مانم:
یک شکلکِ عجیب که بی‌شکل می‌شود
در چشمِ عابران.

وقتی حضور، شکلِ عبور دارد
فریادهایِ شکلکِ بیچاره بی‌صدا ست
از قابِ پنجره بر سطح،
سطحِ سمنتیِ معبر.

خاموش می‌مانم:
تمامِ منظره، معبر
تمامِ معبر
یک قاب می‌شود
غیاب می‌شود.

دهمِ آبانِ نود

۱۳۹۰/۱۲/۰۱ :تاریخ انتشار
© 2019 rouZGar.com | .نقل مطالب، با "ذکر ماخذ" مجاز است

© 2024 rouZGar.com | کلیه حقوق محفوظ است. | شرایط استفاده ©
Designed & Developed by: awaweb