rouZGar.com
مقوله‌ها نام‌ها فهرست برگزیده‌ها

برگزیده‌ها

< بازگشت

انقلاب فرانسه و ما کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان کتاب

مارکی دُ ساد - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی چهارم و پایانی کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

دفترِ فرنگ معرفی کتاب

مجله‌ی معرفی فیلم‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و… منتشر شده در فرانسه

رضا اسپیلی

فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی سوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی دوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی نخست کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه ویدیو

ویدئویی نیم‌ساعته‌ در مورد شرایط شکل‌گیری و مطالبات جلیقه‌زردها

رضا اسپیلی

این دنیای درهم برهم و دیوانه مقاله

ادواردو گالئانو - برگردان: رضا اسپیلی

مطالعه‌ی دست‌آوردهای هنری‌ی انسان بازخواندن حماسه‌ئی پرطبل و پرتپش است: حماسه‌ی آفریده‌ئی که به چند هزاره رازهای ترکیب و تعبیه را تجربه می‌کند تا سرانجام خود به کرسی‌ی آفریننده‌گی بنشیند. راهی که شاید سرمنزل‌های‌اش دم‌به‌دم کوتاه‌تر شده اما سرشار از کوشش و مجاهدت بوده‌است: کوشش و مجاهدتی که از راه‌های بی‌شمار صورت پذیرفته. گاه به حجم و گاهی به صدا، گاهی به حرکت گاهی به نوا، گاه به خط و گاه به رنگ، گاهی به چوب وگاه به سنگ…
شرفِ هنرمند بودن

بایگانی

من از روز ازل…

رضا اسپیلی

چند وقت پیش بود. داشتم برای خودم زیر قطره‌های دلپذیر بارون قدم می‌زدم که خانومی بیش و کم ۴۵ ساله، همین حدودا، راهش رو کج کرد و آمد به سمت من. با ادب و شمرده چنان که رسم سخن گفتن فرانسوی‌هاست ازم اسم خیابونی رو پرسید. تو همون خیابون بودیم. بهش گفتم. تشکری کرد و به گمونم به نشانه‌ی ادب به صحبتش ادامه داد. کنجکاوی چشم هاش را حس می کردم. پرسید: شما اهل آمریکای جنوبی هستین؟ گفتم نه ایرانیم. آماده بود انگار. بی‌مقدمه نفسی گرفت و شروع کرد این تصنیف زیبای فارسی رو خوندن: “من از روز ازل دیوانه بودم ” چنان تحریر درستی داشت و چنان این تصنیف رو خوش اجرا کرد که من همینجوری مونده بودم. شگفتیم طوری بود که حس می‌کردم مرکزی شدیم که مردم به سمت ما جلب می‌شن. رفت. شبحی خلق‌الساعه بود که به من آمده بود و حالا آرام و بی‌صدا از کنارم می‌گذشت. 

قطره‌های بارون حالا دیگه تق تق به سرم می‌زدن. خودم رو زودتر به اتاقم رسوندم.

۱۳۹۱/۰۴/۰۴ :تاریخ انتشار
© 2019 rouZGar.com | .نقل مطالب، با "ذکر ماخذ" مجاز است

© 2024 rouZGar.com | کلیه حقوق محفوظ است. | شرایط استفاده ©
Designed & Developed by: awaweb